امامزاده زیدبن موسیبن جعفر کیست؟ + عکس
گروه اجتماعی: آستان مبارک امامزاده زیدبن موسیبن جعفر مشهور به مزار فرخآباد در فاصله ۱۰۰ کیلومتری بیرجند واقع شده است.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان جنوبی، در کتاب انساب که نسخهای معتبر و خطی است و به شماره ۳۵۹۱ در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است، چنین آمده: زیدالنار وقتی بر بصره مستولی شد خانههای بنیعباس را بسوخت و نخلستانهای ایشان را آتش زد و بدین سبب او را زیدالنار گفتند و آخر او را گرفته به مرو بردند و به زهر مأمون شربت شهادت چشید و او را چهار پسر بود. حسن و اولاد او در قیروان مغرب هستند و حسین محدث را عقب هست به قزوین و جعفر به ارجّان و بنوالمکارم از نسل موسیالاصم بن عبدالله ا.
در کتاب جامعالانساب آمده: شیخ صدوقی وفات او را در آخر خلافت متوکل ۲۰۶ ـ ۲۴۷ در سرمن رای» تعیین کرده و لذا میتوان گفت که همانجا نیز به خاک رفته است.» (روضاتی، جامع الانساب، ص ۶۷)
در کتاب منتهیالامال آمده:زید بن موسی را زیدالنار میگفتند به جهت آنکه در ایام ابوالسرایا که طالبین خروج کرده بودند زید به بصره رفت و خانههای بنیعباس را در بصره بسوزانید. زید را مأخوذ داشتند و برای مأمون به مرو فرستادند. مأمون او را به حضرت رضا(ع) بخشید و زید زنده بود تا آخر ایام متوکل؛ بلکه زمان مستعصم را نیز درک کرده و او را منادمت کرده و در سر من رأی» وفات کرد.» (قمی، منتهی الامال، ج ۲، ص ۹۵).
صاحب عمده الطالب میگوید: مادر زیدالنار کنیز بود و محمدبن زیدبن علیبن الحسینبن علیبن ابیطاب(ع) در ایام خروج ابی السرایا رأیت امارت و ایالت ملک اهواز را از مهرش بربست و چون وارد بصره شد و بر آن شهر غالب آمده آتش در خانههای بنی عباس زد و تمام نخلستانها و وسایل آنها را آتش زد از این رو زیدالنار گفتند.
محمدحسین آیتی در کتاب بهارستان به نقل از تاریخ حسامی چنین مینویسد: چون عبدالله مأمون بر محمدبن امین غالب شد و او را به قتل رسانید، تمام ممالک را به قبضه اقتدار خود در آورد از جمیع جهات استحکام مبانی دولت عباسیه را آماده دیده خاطر او را فراغت حاصل آمد الا اینکه از طرف علویین و فاطمیین خاطری آسوده نداشت که هر روزی در شهری یکی از آنان خروج میکرد و مردمان را بهسوی خود دعوت می نمود و گروهی بر گرد انجمن شده و به راه مخالفت میرفتند و از آن سوی نیز احساس کرده بود که دلهای مردمان با جماعت علویین است و همی خواست به لطائف تدبیر از این گونه حوادث جلوگیری کرده و صفحه ملک را برای سلسله بنیالعباس مصطفی دارد.از این روی این اندیشه به خاطرش راه یافت یک فرد از علویین را به ولایتعهدی خود انتخاب کند که دیگران از فتنه و فساد و آشوب انداختن در بلاد متقاعد شوند و مردمان خود را بر آرزوی خود رسیده دانند. در این باب م کرد با فضل و حسنبن سهل ذوالریاستین و ایشان اشاره کردند به سلطان سریر ولایت حضرت علیابن موسیالرضا(ع) پس رسولی با تحف و هدایا به جانب مدینه فرستاد و آن حضرت را به آمدن به خراسان دعوت کرد و حضرت چنان که در کتب و تواریخ مسطور است متوجه خراسان شد. چون در خراسان در شهر مرو نزول اجلال فرمود. عبدالله مأمون این معنی را اظهار داشت و این سخن را به میان آورد که میخواهم خود را از خلافت خلع و این مقام و مسند را به تو واگذار کنم.
امام(ع) این سخن را نپذیرفت، پس ولایتعهد بعد از خود را بر آن حضرت عرضه داشت. حضرت فرمودند: اگر چه میدانم بعد از تو زنده نخواهم بود لیکن این امر را قبول میکنم بدان شرط که در امری مداخله نکنم و عزل و نصب بعضی از من واقع نشود.
مأمون به همین قدر قناعت کرد و مجلسی باشکوه فراهم آورد و از هر طرف وجوه و اشراف و بزرگان لشکر و کشور به آن مجلس دعوت کرد و در حضور سی هزار نفر بیعت ولایتعهدی را از برای آن حضرت استوار داشت و در آن مجلس خطباء و شعراء خطبه و شعر خواندند و به آنها جایزه داده شد.چون در دوره مأمون حس انتقام علویین بالا گرفت و هر کجا علم مخالفت افراشته میشد. امامزاده زید فرزند موسیکاظم(ع) در بصره عَلَم مخالفت برافراشت و به اتفاق عدهای از اهل البیت(ع) بر بنیعباس و پیروانش خشم گرفتند و خانه و کاشانه آنان را آتش زده و نخلستانهای ایشان را سوزانیدند و اگر به مردی از مردان بنیالعباس دست مییافتند تنها مجازات او سوزانیدن وی بود و بدین جهت او را زیدالنار» گفتهاند.
در این زمان حسنبن سهل سرخسی به فرمان مأمون لشکری به فرماندهی علیبن ابیسعید به جنگ زید بن موسی(ع) فرستاد و پس از جنگ سخت موفق به بازگردانیدن بصره به قلمرو خلافت عباسیان گردید و امامزاده زید در اثر امان خواستن به اسارت درآمد و حسنبن سهل او را به نزد مأمون خلیفه عباسی به مرو فرستاد.درآن وقت مأمون زید را خدمت حضرت رضا(ع) فرستاد، چشم حضرت به زید افتاد اظهار نگرانی کرد و فرمود: ای زید، آیا مغرور کرده تو را کلام سفله اهل کوفه که گفتند خداوند ذریه فاطمه(ع) را بر آتش جهنم حرام کرده است. این مخصوص است به آن فرزندانی که از حضرت فاطمه(ع) متولد شدهاند مثل امام حسن(ع) و امام حسین(ع). آن روز چون سپری شد شب که مجلس حضرت از بیگانه خالی شد حضرت برادر را طلبید و دست به گردن او کرد و گریه نمود و فرمود به این امر شاد مباش این امر تمام نمیشود.
اینها از روی مکر و حیله این کارها را کردهاند برای اینکه شما را ذلیل و خوار کنند. به همین زودی مرا به زهر جفا شهید خواهند کرد و گویا به همین زودی شما با مخالفان محاربه دارید. میبینم تو را ای محمد که در عقبهای که نزدیک جادهای است و تو را ای زید در دشتی ساده به قتل رسانند و هر دو نفر شما شهید هستید و شما را وصیت به صبر و شکیبایی میکنم. حضرت به اطراف نگریست و سخت گریه کرد. محمد و زید را گریه، راه گلوی آنها را بگرفت.بعد از شهادت حضرت رضا(ع) محمدبن موسی و زید بن موسی پیروان و شیعیان خود را از مکر و حیله مأمون باخبر کردند. چون این خبر را به مأمون دادند، دستور داد تا آنها را دستگیر کنند. آن دو بزرگوار را گرفتند و حبس کردند، تا اینکه پاسی از شب گذشت در دل شب بند را شکسته و از زندان گریختند و بر اسب نشسته از راه طرف بصره و کوفه را پیش گرفتند تا اینکه خود را آنجا رسانیده و از مردم عراق نصرت خواستند.در این وقت شیعیان متوجه شدند و تهیه سلاح کرده و به یاری ایشان شتافتند. چون مأمون از این قضیه با خبر شد عدهای از سواران را برای مبارزه به آنان فرستاد که آنها را دستگیر کنند. در تاریکی شب به آنها حمله کردند و آنها را محاصره کرده. زید بن موسی(ع) دست به قبضه شمشیر برد و جنگ در میان آنها در گرفت.آنها تاب مقاومت و مبارزه نیافته رو به فرار گذاشتند. عدهای از آنها کشته شدند. چون خبر شکست آنها به مأمون رسید خودش سلاح برداشت و آماده مبارزه شد.
بزرگان دولت و عیان بنیالعباس او را مانع شدند و گفتند این کار شایسته شما نیست. لاجرم منصرف شد و لشکری فراهم کرد و به سوی زیدبن موسی و محمدبن موسی فرستاد و از آن سوی محبان خاندان و طوایف موالیان که در نوغان و سناباد و دیگر نواحی خراسان بودند در دشت طرق خود را به آنها رسانیده و محمد در حق آن جماعت دعا فرمودند.
در این وقت لشکر مأمون نمودار شد. جنگ سختی بین لشکر زید و لشکر مأمون در گرفت. در آنجا ابوالصلت عبدالسلام بن صالح بن سلیمان الهروی(رضی الله عنه) که از خواص دربار امامت بود و پیوسته آتش عشق حضرت امام رضا(ع) در سینه زبانه میکشید و از ظلم مأمون ملعون جانش به تنگ آمده بود پیش از همه قدم به میدان مبارزه نهاد. مردانه همی کوشید تا شربت شهادت بنوشید و آتش قتال همچنان شعله ور بود تا آنکه آفتاب بنشست؛ دست از جنگ برداشتند.
بار دیگر در دامنه کوه فروتق دو گروه با یکدیگر تلاقی کرده و کارزار نمودند. آن دو بزرگوار از آنجا گذشتند به جوانی خوش سیما برخورد نمودند. حضرت زید از او پرسید که آیا در این نزدیکی جائی است که بتوان مدتی استراحت کرد و از شر دشمن ایمن باشیم. آن جوان عرض کرد در این سرزمین به استحکام کوهپایه کاشمر جایی نیست. با راهنمایی آن جوان به جانب کوه فروتق متوجه شدند. در آن کوه متحصن شدند.
سپاه عباسی چون رسیدند لشکر حضرت را محاصره کردند. در اینجا تعدادی از اصحاب حضرت شهید و عدهای مجروح شدند. آن دو بزرگوار مبارزه کردند تا اینکه محمدبنموسی(ع) در زمینی که ما بین کاخک و دشت بیاض بود به شهادت رسید و در همان مکان که اکنون به عنوان بارگاه آن حضرت مشهور است دفن شد.
چون حضرت زید برادر را کشته و به خاک و خون دید عالم در چشم او سیاه شد. همچون شیر خشمگین تیغ از میان کشید و بر آن سپاه حمله کرد و همی سر و دست بر زمین ریخت و رجز میخواند. همچنان سرگرم قتال بود گاهی بر پشته و گاهی به هامون و گاهی بر اوس جبال بر میآمد تا اینکه به دشت بیاض رسید و از آنجا به کوه کُرُه و باراز رسید.یکی از مخاذیل اسب حضرت را پی کرد و حضرت به ناچار از اسب پیاده گردید و با کمال ضعف از عقبه آفریز گذشت و به دشت آفریز در آمد و در آن دشت اسبی را با زین و لجام دید بر او نشست ولی خود را تنها و بی کس دید. گریه بر حضرت مستولی شد، به یاد برادر افتاد بالاخره خون بسیاری از بدنش رفته و از محاربه به تنگ آمده و بر سر کوهی تحصن نمود که در این حال معتصم ملعون که در آن وقت والی بر قاین بود با لشکری رسید و اطراف کوه را محاصره نمود.غیرت علوی گریبانش را گرفته از دامنه کوه به دشت فرود آمد و سرگرم جنگ و قتال گردید و جمعی را به دارالبور فرستاد و اسبش نیز مانند شیر مست به هر سویی در جست و خیز بود. با وجود آن همه جراحت که بر تن داشت حملههای متواتر میکرد و عاقبت اسبش سکندری خورده به زانو در افتاد. حضرت از روی اسب بر زمین افتاد. از بسیاری خون که از بدنش رفته بود در آن موضع که هم اکنون مشهد شریف وی واقع است از پای درآمد و شربت شهادت نوشید. بعد از شهادت زید معتصم عباسی به قاین آمده و واقعه زید و برادرش محمد را به مأمون نوشت و هر یک از سران سپاه را جایزه و خلعت بخشید و بعد از رفتن آن ملعون مردمان در آن ناحیه اجتماع کرده و به تجهیز بدن زید پرداختند و آن در ثمین را در آن سرزمین دفن نمودند.
سید حسین المحدث ملقب به بدیع امان ابن سید زید ابن موسی الکاظم علیه السلام فرزند دوم وی که در جنگ شیراز در رکاب عمویش حضرت احمد شاه چراغ از سرداران وجنگ جویان آن حضرت بود.
از خراسان جنوبی، در کتاب انساب که نسخهای معتبر و خطی است و به شماره ۳۵۹۱ در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است، چنین آمده: زیدالنار وقتی بر بصره مستولی شد خانههای بنیعباس را بسوخت و نخلستانهای ایشان را آتش زد و بدین سبب او را زیدالنار گفتند و آخر او را گرفته به مرو بردند و به زهر مأمون شربت شهادت چشید و او را چهار پسر بود. حسن و اولاد او در قیروان مغرب هستند و حسین المحدث را به بلاد همدان بخش گروس و- جعفر - وموسی الاصم - به سمت عراق کشور بغداد رهسپار گشته اند. اما شجره نامه سادات آله ذکبود. برابر متن کتاب خطی که یک نسخه تاریخی به خط قلمی کوفی بتاریخ 1035 هجری قمری نوشته شده به توسط استاد خط آقا سیدمیر آقا مراد از سادات آله کبود. که یک تصویر آن در کتاب خانه نجف اشرف ویک نسخه دیگر آن در کتاب خانه استان قدس رضوی بایگانی می باشد.
یادگار کربلا حضرت امام محمد باقر (ع ) در سن 4 سالگی
پیامبر (ص) به یکی از یاران پارسای خودجابر بن عبد الله انصاری »فرمود.ای جابر!تو زنده می مانی و فرزندم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب »را که نامش در تورات باقر»است در می یابی،بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.پیامبر در گذشت و جابر عمری دراز یافت-و بعدها روزی به خانه ی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خرد سال بود دید،به او گفت:پیش بیا.امام باقر (ع) آمد.گفت:برو.امام باز گشت.جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت:به خدای کعبه سوگند آیینه ی تمام نمای پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟فرمود:امام پس از من فرزندم محمد باقر»است.جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت:فدایت شوم ای فرزند پیامبر (ص) ،سلام و درود پدرت پیامبر خدا (ص) رابپذیر چه او ترا سلام رسانده است.دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی.
شهید امیر لطیف رنجبری از امیران در ارتش جمهوری اسلامی ایران واز سربازان روح الله امام خمینی رحمت الله درجنگ تحمیلی هشت سال دفاع مقدس خاک کردستان.
ام شیخ فضل الله نوری:
شیخ فضل الله نوری» مجتهد نظام مشروطه/ شهید عصر غیبت
شیخ فضل الله نوری (شهادت 1327 ق)، مجتهد و از رهبران مذهبی قیام تنباکو و نهضت مشروطه. شیخ فضل الله نوری به دلیل اعتقاد به انحراف فرهنگی مشروطه، پس از فتح تهران، به حکم دادگاهی به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی اعدام شد.
نوید شاهد: شیخ فضل الله نوری (شهادت 1327 ق)، مجتهد و از رهبران مذهبی قیام تنباکو و نهضت مشروطه. شیخ فضل الله نوری به دلیل اعتقاد به انحراف فرهنگی مشروطه، پس از فتح تهران، به حکم دادگاهی به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی اعدام شد.
یکی از شاگردان وی بنام حضرت آیت الله سید محسن زمان از سادات گروس آله کبود مقیم بیجار که به توسط سربازان انگلیس در منزل شیخ شهید مورد اثابت از ناحیه چشم دچا آسیب دیده بود.
اما جادارد از شهیدی که از خاک کردستان اسالتن گروسی واز اهالی آله کبود بوده
بعد از شهادت من، گريه و زاري نكنيد، صبور و با استقامت باشيد مبادا كاري كنيد كه باعث خوشحالي دشمن شود.
نوید شاهد کردستان:
شهيد يدالله زماني
جهادگر شهيد، يدالله زماني در سال 1330 در شهر سنندج در خانوادهاي مذهبي ومتدين به دنيا آمد وتحت تربيت والدينی اهل ورع و تقوا قرار گرفت. هنوز چند بهار از عمر يدالله طي نشده بود كه خانوادهاش جلاي وطن كردند و رهسپار كشور عراق گرديدند و اين نو نهال در آنجا وارد مدرسه شد و در مدارس آن كشور به تحصيل پرداخت و قريب به سه دهه از عمر خويش را در ديار غربت سپري كرد.
يدالله در عراق همراه تحصيل به كار نيز می پرداخت و سعي ميكرد يار و مددكار خانواده باشد تا تحمل درد غربت بر آنان آسانتر گردد.
ايشان از ارادتمندان خاص اهل بيت عليهم السلام بود و در مدت سكونت در عراق به كرات عازم سفر كربلا ونجف اشرف شد و به تیمن اين دو مكان مقدس و ارادت به دو شخصيت والاي اسلام، حضرت علي عليه السلام و حضرت امام حسين عليه السلام دو فرزندش را به نام اين دو بزرگوار نامگذاري نمود.
بعد از شهادت من، گريه و زاري نكنيد، صبور و با استقامت باشيد مبادا كاري كنيد كه باعث خوشحالي دشمن شود.
=====================
از کلام گهر بار امام زاده سید حسین المحدث ملقب به بدیع امان
الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت سلطان اولیا سخن گذار منبر سلونی سرور مطلبی ابن عم نبی در هل عطا مهر برج انما شهسوار لا فتی پیشوای انبیا عروه الوثقی کلمه الحسنی سید الاوصیا عماد الاصفیا رکن الاولیا آیت الله العظمی خیر المومنین امام المتقین اول العابدین ازهد ااهدین زین الموحدین حبل الله متین
اللهم صل علی امیر المومنین علی ابن ابی طالب اخی نبیک و ولیه و صفیه و وزیره و مستودع علمه و موضع سره و باب حکمته والناطق بحجته والداعی الی شریعته و خلیفته فی امته و مفرج الکرب عن وجهه قاصم الکفره و مرغم الفجره الذی جعلته من نبیک بمنزله هارون من موسی.اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله والعن من نصب له من الاولین والاخرین و صل علیه افضل ما صلیت علی احد من اوصیائ انبیائک یا رب العالمین
از کلام گهر بار سید حسین المحدث ابن سید زید ابن موسوسی الکاظم علیه اسلام روستای آله کبود گروس امام زاده سید حسین المحدث ملقب به سید بدیع امان.موضوع نصیحت و وصیت در جمع فرزندان خویش در دم مرگش.سپاسگزارم کسی را که منّتش بزرگ است، نعمتش بارش تمام دارد، کلامش کامل است، امرش نافذ، دلیلش رسا، حکمش عدل، رحمتش پیشی گرفته بر خشمش. ای فرزندانم صبور باشید وتقوا را پیشه کنید.(پیامبری که) به هر مؤمنی مهربان بود، رحیم، و بخشنده، و پسندیده، و دوست، و پاکیزه بود. بر او است رحمت و سلام و برکت و بزرگی و کرامت از طرف پروردگار آمرزندۀ مهربان و نزدیک و پاسخ دهنده و بردبار.و رحمتش بهشتی است گسترده و زیبا و پسندیده، و عقوبتش جهنمی است گسترده و هلاک کننده.
از دید گاه سا دات گروس آله کبود
آمدن امامزادگان به ایران سرزمین فارس شیراز
علمای سادات در نجف اشرف در سال ها ی۱۳۲۹ هجری شمسی حضرات آیات دستغیب و بروجردی وسایر علما اشاره ایی داشتند به خواندن خطبه حضرت احمد شاه چراغ در هشت فرسنگی شیراز در روستای ( در خان زینان )به یاران وامام زادگان وشیعیان وهمراهان وبرادران خود که تعداد شان بالغ بر ۱۲ هزار نفر بوده. که از سمت مدینه وارد کشور ایران شده بودند. چنین فر مودند که ای یاران من شبانه متفرق شوید واز تاریکی شب استفاده کنید. وبه سمت مدینه بر گردید که این قوم گویا سر جنگ با ما دارد. درست همان خطبه حضرت امام حسین (ع ) در صحرای کربلا قرائت فرمود. حضرت احمد همان خطبه را تکرار نمود. پس ای همراهان ودوستان وعمو زادگان وای شیعیان از تاریکی شبانه استفاده نمایید ومتفرق شوید وخود را به کشتن ندهید. واین قوم قصد کشتن مرا دارد. وهیچ یک از آنان از لشکر شاه چراغ احمد خارج نشد. فردای آن روز حاکم شیراز بنام قتلغ خان با چهل هزار نیرو جلو لشکر حضرت احمد بن موسی الکاظم را گرفت وجنگ سختی در گرفت. ولشکر شیراز شکست خورد . ولشکر حضرت شاه چراغ وارد شیراز شد. اما غافل از اینکه در داخل شهر کمین کرده بودند سپاهیان حاکم شیراز ۲۵۰ نفر از امام زادگان و عمو زاده ها وشیعیان وهمرا هان و جند تنی ازبرادران احمد شاه چراغ را به شها دت رسانیده. از جمله سید احمد بن موسی الکاظم (ع ) شاه چراغ. و لشکر یان آن شاه زاده احمد به سمت کوهای خراسان جنوبی وتبرستان و ویاملک رئ حرکت و بین آنها جدایی افتاد: نقل القول از سید محسن زمان از علمای گروس واز بزرگان بیجار وپسر عمویشان بنام سید علی کرم که هر دو نفرشان زوار بودند در کشور بغداد درنجف اشرف"بتاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ شمسی بر گرفته از کتاب خاطرات آن بزر گواران آله کبود
شهید محسن سیر لانی فرزند یدالله
روستای چهل امیران
جبهه سومار محل شهادت سرباز وظیفه
محل دفن گار شهدا روستای چهل امیران بیجار
تاريخ : پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴ | ۵:۱۲ ب.ظ | در خواست کننده: حاج سید حسن زمانی | آرشیو نظرات
درخواست گاز رسانی به روستای آل کبود به توسط حاج سید حسن زمانی که در خرداد 98 جواب دهی وبه ثمر رسید.
جادارد از نماینده محترم وفرزند شهید که درمورد گاز رسانی به روستای عقب مانده در بخش مرکزی بیجار آله کبود اقدامات شایسته متقبل گردید. کمال تشکر را دارم. بیجار از سادات آله کبود.
امام زاده بدیع امان(ع )
گل سوسن در باغ هوز
همیشه از حرمت، بوی سیب می آیدصدای بال ملائک، عجیب می آید!سلام! ضامن آهو، دل شکسته منبه پای بوس نگاهت، غریب می آیدنگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی استمگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!.
به پای در دلت، ای غریبه تنهاعلی(ع)
ز سمت نجف، عنقریب می آید
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گُل .
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
سلام بر شاه ولايت(ياضامن آهو)
آهوآمد سوی تو آرام شد،پس می شود
درحریمت هر که بی کس می رود کس می شود
یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور
آسمان ازدست این گنبد ملبّس می شود
خوب ها از چشمشان "می" می چکد اما چرا
قسمت چشمان من انگور نارس می شود؟
یکی از بزرگان سادات در قرن 17 که صاحب مکتب خانه بوده تعریف کرده از یک خانم یک خانم محجبه که فقیر ومسکین بوده وبرای امرار معاش خود وفرزندانش در خانه ها کار می کرد. بنام اعمه سلمه از مها جرین وغیر سادات بوده که یک روز سرد زمستانی قبل از نماز صبح از خانه روانه امام زاده سید حسین میشود برای طواف ودعا برای فرزندانش متوجه میشود که تعداد جند رئس آهو در کنار امام زاده خوابیده اند. وحتا جندین بار در ماهای (رمضان ومحرم وصفر) نوری از این امام زاده شریف منور گشته ومرحوم سید تراب در قرن مکبر این امام زاده بوده. تعریف کرده که یک روز بهاری برای اقامه اذان صبح به امام زاده رفتم دیده یک گرگ با حالتی التماس در جلوی پاهایم غم گشته والتماس می کند فهمیدم که این گرگ درخواستی از من دارد. دعا کن برایم بچه هایم مریض هستند. وجندین کرامات دیگر که حقیر زبانم قاصر است.
هویت امام زاده شاخص گروس آله کبود.
حضرت , ,امام ,ع ,مأمون ,زید ,را به , ,او را ,و به ,کرد و ,استقامت باشيد مبادا ,ابراهیم زنجانی اعدام ,انحراف فرهنگی مشروطه، ,امامزاده زیدبن موسیبن
درباره این سایت